خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

شیعهء وهابی!

این هم نوشته یکی دیگر از دوستانمان در خصوص تعلیق همان دانشجوی مبارز به  اتهام ناروای وهابیت!

نه مرد بازگشتم!

اما باز نگشتم،

به بیراهه هم نرفتم

که من نه مرد بازگشتم !

استوار ماندن و به هر بادی نرفتن

دین من است.

دینی که پیروانش بسیار کم اند.

مردم  همه زادگان روزند و پاسداران شب.

گلی دیگر در باغچه اندیشه کشیتان کاشته شد.!!!!!!!!!!!!!!!!!

در این امروزها  حکم تعلیق یکی از دوستانم که سال آخر پزشکی اش را میگذراند به جرم اندیشیدن و قلم زدن  داده شد.

او را محکوم به وهابی بودن کردند تنها به خاطر نوشته هایش! بی آنکه به او مجال دفاع از اندیشه اش داده شود.و تنها بر استنباط پوچشان حکمی صادر کردند.

 گویا این  فرهنگمان دارد میشود کم کم، که خیلی چیزها دیکته شده به خوردمان داده شود .برایمان رئیس جمهور انتخاب میکنند.برایمان نماینده بر می گزینند!حالا برای تفکرمان هم دین و فرقه.

این حرفها دیگر تکراریست .و زبان کرخ از گفتنش و گوشها اشباع از شنیدنش.ولی با شما باغبانهایم که هر روز گلی میکارید در این باغچه اندیشه کشی، تا کجا شاید بروید؟  تاکی؟چه کسی آخرین است؟ما یا شما؟

تا کی همه عروسکهای خیمه شب بازیتان خواهند بود؟ تا کی با ریسمانهای نامرئی مردمان را به رقص سازتان وا میدارید؟آنچه میاندیشند را چه میکنید؟

روزی را ببینید که ریسمانهایتان بپوسد و تاب تقلای عروسکهایتان  را ندهد ،روزی که همان ریسمانها طناب دارتان شود .

آنروز دور نیست چون آنها میاندیشند خارج از چهار چوبی که شما دیکته میکنید.

                                                           .............

 

عدالت اجتماعی؟!!!!!!!!!!!

این شعر را برای دوست دانشجوی مبارزم که به اتهام افکار ناروا به خاطر نوشته هایش در تعلیق به سر میبرد نوشتم!

نمیدانم تا کی این وضعیت ادامه خواهد داشت!تا کی قلم میشکنند.نوشته میسوزانند ؛افکار را تحریم میکنند!

تا کی زندانهای سیاسی آغوش بر دانشجو میگشایند.و تا به کی در مملکت عدالت اجتماعی حکم ناروا صادر میشود!

شما دوست خوب لطفا نظر خودت رو برام بنویس

                                                     شاید دیگر هیچ

***

 

او مرد بزرگ حیرت انگیزی بود

 

از نور همیشه در دلش چیزی بود

 

 این مرگ که می هراسم از آن بسیار

 

در دیده او چه چیز ناچیزی بود

 

ع.مشایخی

 

پیام سیاسی «مرد هزار چهره» چیست؟

 

مجموعه «مرد هزار چهره»، بیش از آن‌که به نقد شخص یا گروه خاصی بپردازد، به پدیده‌های منفی و زمینه‌های اجتماعی، جامعه‌شناختی و روانشناختی توجه می‌کند که زمینه‌ساز این پدیده‌هاست

سریال همچنین تأکید می‌کند، برخی چهره‌‌ها که با جعل عنوان و بدون توانایی، مسئولیت‌ها یا شغل‌های مهمی را اشغال می‌کنند، الزاما افراد «بدذاتی» نیستند و سوءنیت هم ندارند، بلکه جهل و اشتباه گرفتن مردم در کنار تعریف و تمجیدهای اغراق‌آمیز و غیرواقعی، منجر به تثبیت آنان در مکان‌هایی می‌شود که شایستگی آن را ندارند

برای نمونه، روایت داستان‌های عجیب و غریب درباره سرهنگ غفاری که افراطی‌ترین نوع آنها توسط سرباز وظیفه 48 ماه خدمتی بیان می‌شود، باعث می‌شود که شصت‌چی، سرانجام در پست ریاست کلانتری به چهره‌ای واقعا خشن تبدیل شود. با این حال، نویسنده تأکید می‌کند که وی واقعا می‌خواسته «محله را خوب کند» و تنها روش آن را بلد نبوده و از همین روی، ده‌ها نفر از مردم محل را که تمثیلی از کل جامعه است، اسیر می‌کند و به بازداشتگاه می‌فرستد و حتی پس از آن‌که به اشتباه خود واقف می‌شود، بر آن اصرار می‌ورزد؛ حتی اگر «نفت بازداشتگاه تمام شود و نان به همه نرسد»

مجموعه «مرد هزار چهره» به درستی معتقد است: کسانی که جامعه را با «دروغ» به انحطاط می‌کشانند، لزوما افراد فاسدی نیستند، بلکه برخی نقاط ضعف و عقده‌های روانی معمولی حتی می‌تواند یک جوان ساده‌دل و سالم شهرستانی را به بازی با جان و مال و عرض و آبروی مردم بکشاند، چرا که «خوشش می‌آید از او تعریف کنند و او را دکتر خطاب کنند»، «از رسیدن به قدرت خشنود می‌شود»، «استعداد خوبی در جوگیر شدن دارد»، «از کودکی آرزوی زدن آژیر خودرو پلیس را داشته» و بالاخره به تجملات و «سوشی و خاویار در صبحانه» علاقه دارد و از ترس مرگ، حتی حاضر است نامزد خود را وانهاده با دیگری ازدواج کند. البته این افراد باید از برخی ویژگی‌ها چون توان «دروغگویی» بهره‌مند باشند

این سریال سیزده قسمتی تلاش کرده با برگزیدن چهار حوزه پزشکان و متخصصان، نیروی انتظامی و قدرتمندان حکومتی، شعرا، هنرمندان و روشنفکران و سرانجام مافیا و انتقاد از تمام آنها، به نوعی ایجاد تعادل پایبند باشد. با این حال، به غیر از حوزه چهارم که به دلیل اغراق بیش از اندازه، چندان برای مخاطب واقع‌نمایی نمی‌کند، در حوزه اول و دوم (پزشکان و پلیس‌ها) ضمن نقد جدی به آنها، معدود افراد دانا و متعهدی را نیز نشان می‌دهد که چون پزشک معاون بیمارستان و یا سروان رشیدی تلاش می‌کنند روند را تغییر داده و با روش‌های خود چون نظام‌پزشکی و بازرسی کل، دروغگو را رسوا کنند

با این حال گویا به اعتقاد سازندگان مجموعه، در حوزه هنرمندان آن معدود شخصیت مثبت هم وجود ندارند و همه روشنفکران اهل منقل و وافور و توهم و خیال نشان داده شدند

انتقاد از مدرک‌‌گرایی در خانواده‌ای که همه دکتر بودند و نقض حقوق شهروندی و شیوه‌های اعتراف‌گیری، از دیگر سوژه‌های این مجموعه بود و نشان داد وقتی افراد ناتوان به ریاست برسند، نیروهای کارآمد چون سروان رشیدی به بازداشتگاه می‌روند و نیروهای ناکارآمد چون سرباز 48 ماه خدمت، ارتقای درجه گرفته و همه‌کاره می‌شوند

مجموعه طنز شبکه سوم سیما در بخش آخر نیز بر پیام اصلی خود تأکید کرد و پس از به ریشخند گرفتن برخی مصاحبه‌های بی‌ربط صداوسیما و چهره‌سازی‌های افراطی مطبوعات از افرادی چون «مرد هزار چهره»، نشان داد که تمام مردم و زیان‌دیدگان از جرایم امثال «مسعود شصت‌چی» شریک جرم او در «اشغال نابجای پست‌ها و مسئولیت‌ها و مشاغل حساس» و ضربه زدن به خودشان به شمار می‌روند و از همین روی، به رغم متناسب بودن مجازاتی چون اعدام برای او، خود نیز به دلیل شراکت در جرم، راضی به مجازات وی نمی‌شوند، هرچند توان این کارمند ساده ثبت احوال شیراز در سوار شدن بر احساسات مردم نیز در رهایی بخشیدن وی از مجازات اعدام بی‌تأثیر نبود

__._,_.___

 نظر شما چیست؟

صادقانه دروغ میگویند

  

 

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنانکه تو را میبوسند

طناب دار تورا میبافند

مردمی که صادقانه دروغ میگویند

برای کشتن پرنده یک قیچی کافی است

  

 

 

برای کشتن  پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی
یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن... خاطره پریدن با او کاری می کند که
خودش را به اعماق دره ها پرت کند