خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

روسپیها به بهشت نمی روند!

امروز مطلب جالبی در مجله روزانه خواندم که فکر کردم بد نباشد شما هم بخوانید و نظر بدین!

.

.

.

.

 

 .

 

روسپیها به بهشت نمیروند

 

روزی که فیلم «جیب بر ها به بهشت نمی روند» را دیدم بچه تر از الان بودم. تا آن هنگام خیلی با مفهوم گناه آشنا نبودم؛ شاید در همین حد که اگر کسی همکلاسی اش را اذیت کند ممکن است به جهنّم برود یا اینکه احتمالاً دروغگو دشمن خداست.
بعدها فهمیدم که گناه مفهومی پیچیده است. آنقدر پیچیده که ممکن است خود گناهکار هم نفهمد که قبح عملش چقدر بوده است و البته آنقدر وحشتناک که گاهی تصوّرش برای ما مشکل باشد؛ مثلاً تصور کنید کسی برای تامین لذّات دیگران، بدنش را بفروشد و عزّتش را یا همه ی هستی اش را... روسپی ها را می گویم.
حالا فکر کنید کسی برای تامین لذّات دیگران اندیشه و اعتقادش را بفروشد، امروز این طرف، فردا آن طرف... این دسته آدمها را چه می نامید؟
روسپی سیاسی خوب است؟!
روسپی های سیاسی احتمالاً آدمهای جالبی اند؛ همیشه تنور سیاست با اینها گرم است، اساساً اینها سرگرمیشان سیاست است، اینها با قطار سیاست به تعطیلات آخر هفته می روند... مثلاً به کیش... یا می روند به باغهای پسته شان در کرمان سر بزنند!
و قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت!
شنیدم یکی از همین روسپی های سیاسی -که البته ریش قشنگی دارد و پیراهن یقه شیخی هم می پوشد- در بحبوحه ی کشتارهای بی رحمانه ی مسلمانان غزّه تن فروشی کرده است.

سخنگوی حزب کارگزاران بدنبال مجلس هشتم:
"
ایرانیان سال هاست که احساسشان این است که ما بی خودی پول خودمان را در فلسطین هزینه می کنیم؛ ..."

من فکر می کنم روسپی های سیاسی هم هیچگاه به بهشت نمی روند!

 

 

ارزش زندگی

 

روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای 10 تومانی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که بقیه ی روزها هم با چشم های باز، سرش را به سمت پایین بگیرد. او در مدت زندگیش ، 296 سکه ی 10 تومانی ، 16 سکه ی 25 تومانی، 2 اسکناس 500 تومانی و یک اسکناس مچاله شده ی هزارتومانی پیدا کرد. یعنی در مجموع پنج هزار و سیصد و شصت تومان ...؛ و در برابر به دست آوردن این مبلغ ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید، درخشش 157 رنگین کمان و منظره ی درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند،ندید .

پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد .

آیا شده راحتی کاری و عادت به آن کار ، موجب شود چشم خود را بر استعدادها ، توانمندیها و نبوغ خود ببندید و یک عمر به خیال اینکه به دنبال راحتی هستید، ارزشهای بالاتری را از دست بدهید .

ناگهان وقت رفتن سر میرسد و ما چرتکه می اندازیم ، می بینیم جمع همه عمرمان چند کیلو طلا شده است. همان چیزی که می اندیشیدیم برای ما آسایش و احترام و ارزش می آورد .

ارزش هر کس برابر با آرزوهایش هست .

ارزش هر کس مساوی آن چیزی هست که برایش تلاش می کند .

ارزش هر کس به اندازه آن چیزی هست که از دست دادنش غمگینش می کند و به دست آوردنش شادش می کند .

راستی بهای شما چیست؟ !

شما چند سال را از دست داده اید؟! چند ماه ؟ چند ساعت ؟ چند دقیقه؟ چند ثانیه؟! یک حسابی بکنید ببیند در برابر آن چه چیزی به دست آورده اید؟