خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

ارزش زندگی

 

روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای 10 تومانی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که بقیه ی روزها هم با چشم های باز، سرش را به سمت پایین بگیرد. او در مدت زندگیش ، 296 سکه ی 10 تومانی ، 16 سکه ی 25 تومانی، 2 اسکناس 500 تومانی و یک اسکناس مچاله شده ی هزارتومانی پیدا کرد. یعنی در مجموع پنج هزار و سیصد و شصت تومان ...؛ و در برابر به دست آوردن این مبلغ ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید، درخشش 157 رنگین کمان و منظره ی درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان، در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند،ندید .

پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد .

آیا شده راحتی کاری و عادت به آن کار ، موجب شود چشم خود را بر استعدادها ، توانمندیها و نبوغ خود ببندید و یک عمر به خیال اینکه به دنبال راحتی هستید، ارزشهای بالاتری را از دست بدهید .

ناگهان وقت رفتن سر میرسد و ما چرتکه می اندازیم ، می بینیم جمع همه عمرمان چند کیلو طلا شده است. همان چیزی که می اندیشیدیم برای ما آسایش و احترام و ارزش می آورد .

ارزش هر کس برابر با آرزوهایش هست .

ارزش هر کس مساوی آن چیزی هست که برایش تلاش می کند .

ارزش هر کس به اندازه آن چیزی هست که از دست دادنش غمگینش می کند و به دست آوردنش شادش می کند .

راستی بهای شما چیست؟ !

شما چند سال را از دست داده اید؟! چند ماه ؟ چند ساعت ؟ چند دقیقه؟ چند ثانیه؟! یک حسابی بکنید ببیند در برابر آن چه چیزی به دست آورده اید؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
حامد باختری چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ق.ظ http://www.bactrian.blogsky.com

ببوسم کلکی را که چنین زیبا نبشت. داستانک کوتاه ولی سراسر حقیقت! رستگار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد