حتی در التحاب
حتی بدون آب
حتی درون بند
حتی در اوج مرگ
آزادی را فریاد میکشم
زیر برفهای آب شده زمستانی
جسد گنجشکی بود
که تمام سرما را نغمه خواند
بهار می آید
من از دریچه هر صبح نگاهت میکنم خورشید