خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

خودکشی در مه

مرگ پایان کبوتر نیست

خودکشی در مه

 

در "مه"هیچ چیز آغاز و پایان ندارد!

"مه"حیرانی است!هیچ چیز مطلقا درست نیست و هیچ چیز مطلقا غلط!به هیچ چیز نمی توانی اطمینان کنی و به هیچ چیز نمی توانی شک کنی!سایه ها از کنارت عبور میکنند ،بدون اینکه بشناسی شان!بدون اینکه حتی بدانی واقعی اند!وجود دارند یا توهمی بیش نیستند!

آنوقت برای تمام سلولهایت احترام قائلی!

در "مه" باید نو به نو زنده شد!هر لحظه خیالی نو،واقعیتی نو! آفرید.حق رسوب نداری !باید هر دقیقه متولد شوی!برای هر تولد، ابتدا باید بمیری!باید خودت را بکشی مثل سیمرغ که خودش را آتش زد و دوباره از خاکسترش زاده شد!

بس شیرین و هولناک به چشم می آید!

ا اگر کسی باشد که واقعی بودنش را حس کنی و دستانش را لمس کنی و بودنش را باور کنی،درک کنی که با هم حیران میشوید،با هم میمیرید و با هم زاده خواهید شد!آنگاه  "خود کشی در مه" زیبا میشود.

دستان

           

دستهایم را بگیر

دستهایی که روزی همچو دستان کوچکت بودند

و  امروز پیر...

قربانی

   این نوشته  ی یکی از دوستان فرهیخته ی ماست که همینجا  از لطفش تشکر میکنیم.

                                            

 

اکنون صدایی در گوش انسان برگزیده طنین افکن شده است: ای ابراهیم، اسماعیلت را قربانی کن. ابراهیم سراسیمه از خواب برمی خیزد. براستی آن کس که قربانی می طلبد کیست؟ خدا یا شیطان ؟ مگر نه این است که شیطان صدای خدا را تقلید می کند؟ و مگر نه این چنین است که خدا همواره از انسان قربانی می طلبد ؟ چگونه می توان صدای این دو را از هم تمیز داد . آیا ممکن است که خداوند مرزهای اخلاقی را در هم ریزد و فرمان قربانی شدن انسانی به وسیله انسانی دیگر را آن هم برای کسب رضایت و خشنودی او صادر نماید؟

 

در این امر تردیدی نیست که انسان، برگزیده خدا در زمین است و او از برگزیده خویش قربانی می خواهد. از طرف دیگر آنچنانکه از تاریخ ادیان بر می آید همه خدایان همه مذاهب در این ویژگی مشترکند.

 

اگر خدا مسامحتا مجموعه نظام ارزشی تعریف شود، می توان ادعا کرد که هیچ انسانی بر روی کره خاکی بوجود نیامده است مگر این که پیرو یک نظام ارزشی خاص خود باشد و یا به دیگر سخن دارای خدایی باشد مختص خود. اگر چنین باشد می توان ادعا کرد که انسان ها همه بدون استثناء با واژه قربانی آشنایند و چه بسا در طول حیاتشان قربانی های بی شماری برای دستیابی به اهداف و ایده ال هایی که داشته اند تقدیم نموده اند اگر چه نام قربانی بر روی آن ننهاده اند.

 

انسان برای دستیابی به اهداف و آرزوهای خود و تحقق ایده ال ها و ارزش هایی که در زندگی به دنبال آن است ناگزیر از فدا کردن بخشی از علایق خویش است. آن کس که سودای دانایی را در سر می پروراند باید موانع دستیابی به آن رانیز برطرف سازد اگر چه ممکن است دچار رنج و سختی ، گرسنگی و بی خوابی شود. ما همواره بسیاری از متعلقات خود را در پی فرمان خدای خویش به قربانگاه می بریم و برای دستیابی به اهداف و ایده ال هایی که رو به سوی آن ها زندگی می کنیم، آنها را قربانی می کنیم.

 

آن چنان که از داستان قربانی شدن اسماعیل بدست ابراهیم از آیات قرآن و روایات تورات بر می آید ، مشخص می شود که انسان برگزیده، حداقل بدون هیچ شک و شبهه ای نوع قربانی و چگونگی عمل قربانی کردن را از خدا نمی آموزد. یعنی خدا مستقیما از ابراهیم نمی خواهد که اسماعیلش را قربانی کند. بلکه ابراهیم این ایده را از طریق رویا که غالبا انعکاس دهنده دل مشغولی های زندگی شحصی اوست دریافت می کند والبته خداوند بر درستی آن صحه می گذارد. تعبیر و برداشتی که شخص از قربانی دارد قطعا وابسته به شرایط زندگی و زمانی است که قربانی در آن شرایط واقع می شود. دغدغه ها ، گرایشات ، تعلقات و دل مشغولی های خود ماهیت قربانی را آشکار می سازد. ابراهیم که از یک سو به شدت درگیر مبارزه با نظام شرک آمیز حاکم است و در تلاش برای آگاه کردن مردم و رسوا نمودن نظام تزویر و تحمیق موجود، از سوی دیگر، در ایام کهن سالی وضعف جسمانی به سر می برد و او را در این ایام دارای فرزندی بردبار و صبور است که به شدت به او علاقمند است. به نظر می رسد این علاقه آنچنان قوی است که ممکن است او را در ایفای رسالتش دچار ضعف و تردید سازد. آنچه که ابراهیم از اسماعیل در می یابد فقط به وسیله خود او و برای خودش مشخص است بنابر، این انتخاب قربانی در واقع بوسیله خود شخص صورت می گیرد. خدا فقط از انسان قربانی می طلبد اینکه قربانی چه باشد بسته به تعبیر خود شخص دارد. او باید با گوش دادن به صدای خدای خود و تمیز صدای او از صدای خدایان دروغین که بخوبی صدای خدای واقعی را تقلید می کنند قربانی خود را انتخاب کند.

 

رویارویی میان انسان و خدا منحصر به فرد است و اسماعیل هر کس منحصرا متعلق به خود اوست. بنابر این، امر قربانی نیز منحصر به فرد است. اگر چه ممکن است همه ما به طور سمبلیک و در مراسمی عمومی به قربانی کردن گوسفند همت کنیم ولی آنچه که اهمیت دارد این است که باید در واقع هر کس اسماعیل خودش را خود انتخاب کند و به قربانگاه ببرد. البته به جای جسم اسماعیل گوسفندی قربانی کند که هم خط بطلانی باشد بر اندیشه فدا شدن انسان در پیشگاه خدا و مذهب و هم گرسنه ای سیر شود و به جای علاقه به اسماعیل، خود را از هرگونه تعلق به آنچه که او را به بند می کشد و از رفتن باز می دارد آزاد سازد.

 

در حالی که انتخاب قربانی منحصرا مبتنی است بر رابطه شخصی بین خداوند و شخص خاص، مهمترین همه پرسش ها این است که آیا ما واقعا مخاطب خود خداوند یا یکی از مظاهر آن قرار گرفته ایم.؟ یا اینکه آنچه که از شما خواسته شده است و آنکه از شما درخواست قربانی کرده است کسی جز شیطان نیست؟

 

عصر ما یعنی دورانی که با خاتمیت آغاز شده است مملو از جانشینان خداوند است که در زمین از گذشته تا کنون پر تکاپوو فعال ظاهر شده اند و به سبب غفلت انسان به او امر می کنند که اسماعیل خویش را قربانی کند. در این شرایط است که تشخیص این انواع صدا از یکدیگر و از صدای الهی بسیار مشکل به نظر می رسد. صدای الهی صدایی است  از یک سکوت پنهان . در صورتی که صدای شیطان برعکس، صدایی باطنین و بلند است. صدای خدا معمولا انسان را از درون مخاطب قرار می دهد و پس از ایجاد تحول درونی در خلقیات و اعتقادات، رفتار او را تحت الشعاع قرار می دهد. ولی شیطان ابتدا انسان را به عمل و عکس العمل وا می دارد (عصبیت) و آنگاه اگر فرصتی باقی ماند او را به تامل و اندیشه دعوت می کند که غالبا آن فرصت هرگز رخ نخواهد داد.

خدایان دروغین حاکم بر روح انسان شده اند که دیگر نمی توان آنها را از تصویر حقیقی خداوند تاراند. همه جا در سراسر عالم انسانی، در شرق و غرب و از چپ و راست، این خدایان دروغین بی هیچ مانعی معیار اخلاق را به بازی می گیرند و از شما قربانی می خواهند. آنان که به کشتار دسته جمعی انسان ها مبادرت می ورزند و یا انسان هایی صدیق و درستکار که در قلمرو خداوند براحتی دروغ می گویند و انسان های مهربان را شکنجه می کنند، مخالفان خود را از حقوق اساسی شان (حق شهروندی، حق تحصیل ، حق آزادی بیان…) محروم می سازند در پاسخ به این پرسش که چرا شما به آسانی از عزیزترین مایمللک خود یعنی اخلاق شخصی خویش در می گذرید؟ چه پاسخی دارند؟ آیا حقیقتا و واقعا باور دارند که برادرکشی طریق وصول به برادری است؟ آیا بر این اعتقادند که نادیده انگاشتن حقوق دیگران و توسل به دروغ و فریب و دادن اطلاعات نادرست راه وصول به حقیقت است؟ آنچه که مسلم است و در آن تردیدی وجود ندارد این است که آنان به خاطر انجام وظیفه قربانی می کنند. ظاهرا به نظر می رسد هیچ مفری برای گریختن از این شرورانه ترین بت پرستی وجود ندارد: جز آن که انسان از شر شیطان به پروردگار خویش پناه جوید و دست توسل بدو بگشاید هر چند این حضور بدون تکیه بر دانش و بینش راستین یقینا ناکافی خواهد بود.

 

تا زمانی که وجدان امروزین انسان ها بیدار نشود و آنها را به حراست و نگهداری از باطنی ترین قوای روحشان در قبال اشتباهی که در تشخیص میان صدای خدا و صدای شیطان رخ داده است فراخواند و آنان را قادر سازد که اسیر توهمات نگردند و به حقیقت این اشتباه پی ببرند ، از آن گریزی نیست.

 

برای آنکه بتوان مکرر در مکرر این مطلق های دروغین را با نظری صائب تشخیص داد و در نتیجه به حدود و محدودیت های آن پی برد امروزه برای دوباره برانگیختن استعداد شخص ، احتمالا هیچ راه دیگری جز مشاهده ظهور لایزال خداوند متعال و قربانی کردن آنچه که ما را از رسیدن به حقیقت باز می دارد وجود ندارد.

 

آلت قتاله

            

سقوط آزاد