با چتر آبی ات به خیابان که آمدی
حتما بگو به ابر به باران که آمدی
نم نم بیا به سمت قراری که در من است
از امتداد خیس درختان که آمدی
امروز روز خوب من و روز خوب تو است
با خنده روئی ات بنمایان که آمدی
فواره های یخ زده یکباره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ایوان که آمدی
زیبایی رها شده در شعر های من
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی
پیش از شما خلاصه بگویم بهار
نه احتمال داشت نه امکان که آمدی
گنجشکها ورود تو را جار میزنند
آه ای بهار گم شده، ای آنکه آمدی